پیش فروش حوالی زیرزمین
از انتشار شمارۀ پیشین حوالی چهار سال میگذرد. چهار سال زمان کمی نیست. بهویژه اگر فهرست جمعوجوری از «آنچه گذشت» هم ضمیمهاش کنیم. آن وقت، این چهار سال فربهتر میشود و دیگر با جمع سادۀ تعداد روزهایش برابری نمیکند. اما همین جمعوتفریقهای سرانگشتی هم کافیاند برای اینکه اعتراف کنیم عمر این وقفه چهقدر به درازا کشید. این کمپین، در ابتدا پیش از جنگ ۱۲ روزه آغاز شد. با وقوع جنگ به مدت ۲۰ روز متوقف و مجدد از سر گرفته شد.
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه
تاریخ کمپین: 21 خرداد - 18 تیر
هدف کمپین: 500 عدد
4 محصول
از انتشار شمارۀ پیشین حوالی چهار سال میگذرد. چهار سال زمان کمی نیست. بهویژه اگر فهرست جمعوجوری از «آنچه گذشت» هم ضمیمهاش کنیم. آن وقت، این چهار سال فربهتر میشود و دیگر با جمع سادۀ تعداد روزهایش برابری نمیکند. اما همین جمعوتفریقهای سرانگشتی هم کافیاند برای اینکه اعتراف کنیم عمر این وقفه چهقدر به درازا کشید.
آن روزها تازهتازه داشتیم از پاندمی خلاص میشدیم و با ترسولرز، از قرنطینههایمان بیرون میآمدیم. بیرمق بودیم و برای بقایمان، ایستادن و نفس تازه کردن را ناگزیر میدیدیم. آن روزها که قصد کردیم بایستیم، هنوز خیلی اتفاقها نیفتاده بود. ژینا هنوز زنده بود. دیوارهای شهر از خطخوردگیها پُر نشده نبود. هنوز بدنهایمان را پیدا نکرده بودیم و خیابان به میدان مقاومت هرروزهمان تبدیل نشده بود. نسلکشی هنوز کلمۀ نامتعارفی بود. اوکراین درگیر جنگ نبود و سقوط اسد در پیشبینیهای هیچکداممان جایی نداشت.
حافظۀ جمعی ما در این چهار سال چیزهای زیادی به خودش دیده، رخدادهایی که در نتیجهشان دیگر نه ما آن آدمهای سابقیم و نه فضای اطرافمان همان چیزی که بود. در این چند سال با چهرۀ تازهای از شهرهایمان ملاقات کردیم؛ بیش از قبل، آنها را از آنِ خودمان دانستیم و خودمان را متعلق به آنها. رؤیا داشتن و خیال بافتن را دوباره به یاد آوردیم و کنار هم تمرین کردیم ایدۀ سفت «همین است که هست» را کمی سست کنیم.
در میانۀ همان روزها بود که امکان دوباره راه انداختن حوالی برایمان زنده شد. فکر کردیم شاید دیگر به قدر کفایت ایستاده باشیم. دیگر آنقدرها بیرمق نبودیم. معجزۀ تخیل را فهمیده بودیم و میتوانستیم آرامآرام در تاریکی ذهنهایمان دنبال چیزهایی بگردیم که در جهان بیرون از آن وجود نداشتند. جداجدا تخیلش کردیم و بعد، شجاعتش را پیدا کردیم که خیالهای فردی را به هم بدوزیم.
چند وقتی مشغول ساختنش بودیم، با همکارانی که در این مسیر همراهمان شدند و کمکمان کردند میدان دیدمان را وسیعتر کنیم. بارها آنچه را پشت سر گذاشته بودیم مرور کردیم. در حوالی به دنبال چه بودهایم؟ کدام آنها هنوز برایمان معنا دارند و کدامشان دیگر از آنِ ما نیستند؟ کجاها را باید عوض میکردیم؟ چه چیزهایی را میکوبیدیم و از نو میساختیم؟ در یک سال گذشته، سرگرم پیدا کردن جوابهایمان برای این سؤالها بودیم.
حالا فصل جدیدی از حوالی آغاز شده. این فصل جدید را از زیرِ زمین شروع میکنیم، از محل حضور ریشههایمان. حوالی زیرزمین، هم ادامۀ حوالیهای قبلی است و هم نه. شاید تا همینجا هم خودتان چیزهایی از تغییرات دستگیرتان شده باشد. مهمترینش برای ما همان چیزی است که در روزهای پُرحادثۀ تاریخ، به هزینههای گزاف یاد گرفتیم: تخیل، پشتوانۀ تغییر است. نمیشود از روی این پله پرید و گذشته را بازتکرار نکرد.