تا دو دقیقه پیشش آرامِ آرام بود، اما حالا انگار عصبانی است. رنگ صورتش تغییر کرده. طوری حرف می‌زند که انگار نصف حرفش را قورت داده، نصف دیگرش را طوری که محترمانه به‌نظر برسد، بیرون می‌دهد؛ ولی معلوم است که عصبانی است. آخرسر حرفش را می‌زند: «اصلاً ما دوست داریم سر قبر شهیدمون گلدون شمعدونی بذاریم، به کسی چه ربطی داره؟»این اولین‌باری است که شنوندۀ حرفی شبیه به این هستم. شخصی از این حرف می‌زند که دوست ندارد سر قبر مرده‌اش هرکاری بکنند.

در مجالِ پیش‌آمده، داستان سه قبرستان را می‌خوانید. سه قبرستانی که فصل مشترک همۀ آن‌ها واژۀ «ساماندهی» است؛ ساماندهی در قبرستان‌های اصلی شهرها، گلزار شهدا و آرامستان‌های تاریخی.


ملامجدالدین؛ اینجا همه راضی‌اند

روزهای اول سال جدید است. مانند اغلب قبرستان‌ها، قبرستان اصلی ساری هم در این روزها پررفت‌وآمد و پرسروصدا به‌نظر می‌رسد؛ پنجشنبه‌ها که دیگر خیلی بیشتر. تصویری که از دوران کودکی از ملامجدالدین یادم مانده، جایی شبیه به باغی بزرگ پر از درخت‌های نارنج است. که بعد از پیمودن فضای متراکمِ بین قبرهایش به سنگ قبر پدربزرگ و مادربزرگ می‌رسی. اینجا، با قبرستان‌های خانوادگی‌ای که دورتادور قبرستان است و محوطة اصلی‌ای که همة قبرها در آن هستند، با درخت‌ها و عطر بهارنارنج بیشتر شبیه به مهمان‌‌سرای مردگان است. آرامستان از صدقه‌سری ویژگی‌های طبیعی و آمدوشد آدم‌های شهر، دلمرده و غمگین به ‌نظر نمی‌رسد. پیش از سرزدنم در سال جدید، می‌دانستم که تغییراتی در بخش‌هایی از آرامستان رخ داده است. تغییراتی که با نام ساماندهی و تسطیح شروع و در دوره‌ای با اعتراض خانواده‌های زیادی روبه‌رو شده بود.

دم ورودی، از نگهبان آرامستان سابقۀ تحولات را می‌پرسم. می‌گوید سه سالی می‌شود که ساماندهی بخش‌هایی از قبرستان شروع شده است. داستان خانواده‌های معترض را جویا می‌شوم. می‌گوید: «چیزی نبوده. چون الآن، توی جاهایی از قبرستون که کار تسطیح انجام شده، یه طبقه به قبرِ قدیمی اضافه می‌شه و به وارث همون بنده‌خدا داده می‌شه.» بخش‌های ورودی که هم‌سطح شده‌اند، از جلوی در هم مشخص است. یک‌سوم از کل آرامستان ملامجدالدین در این تغییر و تحول یکسان‌سازی شده؛ اما به این معنی که ارتفاع آن از سطح زمین بالاتر آمده و یک طبقه به قبرهای قدیمی اضافه شده است. جلوتر می‌آیم. تصویرِ تازه مانند مشت توی صورتم می‌خورد. از بالا و پایین‌های قبرستان خبری نیست. سنگ قبرهای مشکی در ردیف‌هایی شبیه به هم خودنمایی می‌کنند. سنگ قبرهای سابق دیگر نیستند. روی همة آن‌ها با یک نوع خط نوشته شده: نام و نام خانوادگی، تاریخ تولد و تاریخ وفات. آشفته برمی‌گردم و می‌پرسم آیا تسطیح فقط برای این انجام شده که یک طبقه به قبرستان اضافه شود؟ نگهبان قبرستان می‌گوید: «آره. البته صورت خوشی هم نداشت. اون پشت رو رفتی دیدی؟ اونجا قدیمیه. قبلاً اینجا اون شکلی بود.» تلاش می‌کنم تا بفهمم منظورش از اینکه صورتش خوش نبوده چیست. توضیح می‌دهد: «تپه‌‌چاله بود. طبق زمین می‌ساختن. آب جمع می‌شد. سیاستگذارای شهر تو شهرداری اومدن تصمیم گرفتن که اینو دوطبقه‌ش بکنن که هم خوش‌نما بشه، که الان می‌بینی شده و هم اینکه یه دونه آرامگاه انگار کلاً اضافه می‌شه به اینجا. سومم اینکه به وارث همون بنده‌خدا داده می‌شه. بد نیست. به ‌نظر من بد نیست.» دوباره منافع تسطیح را یکی‌یکی برایم برمی‌شمرد و روی دوطبقه‌شدن و مشکل آب‌گرفتگی قبرستان تأکید می‌کند.

یکی از ویژگی‌های ملامجدالدین این است که علاوه‌بر گلزار شهدا سایر قبرها هم هرکدام برای خودشان محفظه‌ها و اتاقک‌هایی با اشکال متفاوت برای یادگاری‌ها و عکس‌ها دارند. شاید بارزترین ویژگی تمام این قبرستان تنوعش باشد. همین هم هست که آن را زنده‌تر می‌کند. آقای نگهبان سعی می‌کند برایم توضیح بدهد که مشکل آب‌گرفتگی مشکل ساده‌ای نیست و شکل جدید قبرستان بهتر از صورتِ قدیمش است. ادامه نمی‌دهم.

آدم‌ها همچنان می‌روند و می‌آیند. همه برای امواتشان گل و نذری آورده‌اند و شیرینی و خوردنی‌های دیگر به باقی تعارف می‌کنند. چرخی توی قسمت جدید می‌زنم. جایی که دیگر تپه‌چاله ندارد و به‌راحتی همه می‌توانند راه بروند. سر یکی از قبرها که مادری نشسته و دختر جوانی ایستاده است، توقف می‌کنم. ماجرا را برایشان توضیح می‌دهم و می‌پرسم که از وضعیت جدید راضی هستند یا نه؟ مادر می‌گوید: «بله. چون تو اون قسمتا نمی‌تونستین خیلی راحت راه برین.» می‌پرسد آیا اینجا کسی را دارم یا نه. می‌گویم پدربزرگ و مادربزرگم اینجا هستند و هرسال می‌آیم. اما این شکل جدید کمی برایم غیرقابل هضم است و خوشحالم که تسطیح و یکسان‌سازی آن قسمت‌های عقب‌تر انجام نمی‌شود و آنجاها همان تپه‌چاله‌ها را هنوز دارند. می‌گوید به‌خاطر همین تسطیح یک طبقه به قبرها اضافه شده و اگر بخواهید که قبر طبقه دوم مال شما باشد باید بروید دفتر آرامستان اطلاع بدهید. خانم دیگری از قبر کناری‌ که انگار حرف‌ها را می‌شنید، از میان بحث وارد می‌شود: «من این مراحل رو گذروندم. برای گرفتنِ قبر اونجاهایی که هم‌سطح شده، شما باید برید دفتر اطلاع بدید. هرکسی که سهم داره، باید فتوکپی شناسنامه و کارت ملی رو ببره. اونا تشکیل پرونده می‌دن. باید بدونن که قبر صاحب داره. هر زمانی که کس دیگه‌ای خواست قبر رو بگیره، همه می‌آن و رضایت می‌دن و امضا می‌کنن. اگر نه، این قبر همینطور می‌مونه که ایشالا بعد از صدوبیست‌سال قسمت هرکس بشه.»

دفتر مدیریت آرامستان جایی است که احتمالاً بتواند جزئیات دقیق‌تری را در اختیارم قرار بدهد. آقای مالجو حول‌وحوش ساعت پنج با دونفر دیگر که یکیشان کلاه بر سر دارد و ظاهراً سرهنگ بازنشستة ارتش است، در راهروی ورودی قبرستان ایستاده‌اند. سلام می‌کنم و عذرخواهی از اینکه گپ‌وگفت دوستانه‌شان را برهم زده‌ام. همان سؤالات قبلی را می‌پرسم. آقای مالجو می‌گوید که از سال 93 کار ساماندهی را شروع کرده‌اند. دغدغه‌هایی را که برایم از نحوۀ انجام کار، هدفش و رضایت مردم برایم پیش آمده می‌گویم و می‌پرسم که آیا مسائلی با خانواده‌ها بر سر انجام این کار داشته‌اند یا نه. طوری که جواب آماده در آستین داشته باشد، می‌گوید: «نه. به جهت اینکه یه طبقه قبر افزایش پیدا کرده و خانواده‌ها قبرهای خودشون رو تقریباً با یک‌سوم قیمت می‌گیرن. به نفعشون شد. الآن طبقة دوم این قبرها نُه تومنه؛ درصورتی‌که همین جلو اگر من بخوام بفروشم، راحت سی تومن می‌تونم بفروشم.» می‌پرسم در این یکسان‌سازی وسایل شخصی قبرها، متعلقات و تزئینات قبرها آیا برمی‌گردد؟ محکم پاسخ می‌دهد که نه! در همسان‌سازی هرچیزی که بخواهد کنار قبر قرار بگیرد، مانع رفت‌وآمد می‌شود. سرهنگ ساکت است و گوش می‌دهد. آقای مدیرعامل ادامه می‌دهد: «شما الآن فقط خودت رو می‌بینی که جوونی. نودوهشت درصد آدم‌هایی که میان اینجا بالای پنجاه‌ سال دارن.» می‌پرسم: «خب نمی‌شه به‌جای این کار مسیرهای رفت‌وآمد تعریف کرد؟ به‌جای اینکه همه‌شون یکدست بشن؟» پاسخ دو کلمه است: «نه! نمی‌شه.» و ادامه می‌دهد که: «حالا مثلاً چه مشکلی با این همسان‌سازی داری؟» کمی برایش توضیح می‌دهم که ازبین‌بردن ویژگی‌های شخصی قبرها و همه را یکی‌کردن، ممکن است چه لطمه‌ای به قدیمی‌ترین آرامستان ساری و خانواده‌هایشان بزند. جواب می‌دهد: «قطعۀ یک، قطعۀ دو و قطعۀ پشت غسالخونه، یعنی در سه قطعه این کار انجام شده. تو این سه تا قطعه صددرصد رضایت وجود داره؛ صددرصد.» و این را دو بارِ دیگر هم تکرار می‌کند: «یعنی یک‌دهم‌درصد، یک‌صدم‌درصد هم مخالف نیستن. همه موافقن.» بعد از اینکه این را می‌گوید، از جمع ما جدا می‌شود و می‌رود. سرهنگ تصمیم می‌گیرد سکوتش را بشکند. می‌گوید اینطور هم نیست که همۀ نظرات به این شکل باشد. خیلی‌ها هم هستند که این کار را درست نمی‌دانند: «نظر اصلی ما اینه که به کسی که مرده، بهش احترام بذاریم. حق‌ و حقوقش روی کرۀ خاکی همینه. از همین خاک اومده. باید وقتی فوت کرد، یه جایگاه ویژه‌ای داشته باشه. عزیزان هم دلشون خوش باشه که دورش جمع می‌شن. هر جور دوست دارن بسازنش. این زشته که این بره دست کسی مثل شهردار یا بقیه که دستور می‌دن. با مردۀ من چه‌کار دارین؟ اون که دستش از دنیا کوتاست.»

کمی جلوتر خانمی در کنار شیر آب، خم شده تا ظرف آبی را که در دست دارد، پر کند. قبر همسرش در همان بخشی است که یکسان‌سازی انجام شده. از او می‌پرسم: «وقتی می‌خواستن این کار رو انجام بدن، از شما پرسیدن؟ شما راضی بودین؟» می‌گوید: «راضی نباشیم چی کار کنیم؟ هیچ‌وقت که نمی‌پرسن. کار خودشون رو می‌کنن.» از ملامجدالدین که خارج می‌شوم، درست روبه‌روی درب اصلی قبرستان، چند مغازة حجاری کنار همدیگر قرار گرفته‌اند. آقای میانسالی در ورودیِ کوچکِ مغازه‌اش، پایش را روی پای دیگرش انداخته و خیابان را نگاه می‌کند. ماجرا را توضیح می‌دهم و می‌پرسم آیا خانواده‌هایی که قبر بستگانشان خراب می‌شد، مشکلی نداشته‌اند؟ اعتراضی نمی‌کرده‌اند؟ می‌گوید: «نه دیگه. چی بگن؟ بعضیا می‌گفتن قبرامون جابه‌جا شده. مثلاً می‌گفتن درخت اینجا بود، قبر پدرمون هم اینجا. الآن می‌گن قبر بابامون دو متر اون‌ورتر افتاده. می‌گفتن درخت که ثابته و مشخصه جاش کجاست، نمی‌شه که قبر خودبه‌خود جاش تغییر کنه. کسی گوش نمی‌داد دیگه.»


گلزار شهدا؛ دلخوشی‌های از دست‌رفته

نگهبان قبرستان ملامجدالدین برایم می‌گوید که ساماندهی آرامستان ساری از گلزار شهدا شروع شد. در سایت‌ها که جست‌وجو کنید، به خبری می‌رسید که خبر از بازدید رهبر از گلزار شهدای بهشت‌زهرا در چهارشنبه دهم بهمن 1397 می‌دهد که در آن می‌گوید: «صاحبان این شهدا، پدرانشان، مادرانشان، فرزندانشان، همسرانشان، علامتی و عکسی داشته باشند، این خوب است. این شکل، شکلِ طبیعی است. هیچ لزومی ندارد که ما این [علامت‌ها] را صاف کنیم به خیال اینکه می‌خواهیم زیباسازی کنیم1 در انتهای خبر هم نامۀ شهردار تهران به مدیرعامل بهشت‌زهرا آمده که در آن گفته است: «مزار مطهر شهدا، باید به‌صورت طبیعی و طبق سلیقة خانواده‌های محترم شهدا و با یادگاری‌هایی که از این عزیزان بر جای مانده، حفظ شود.» از اواسط دهۀ هشتاد با روی‌کارآمدن قالیباف، شهردار وقت تهران، بنیاد شهید و شهرداری تهران با همکاری یکدیگر بودجه‌ای را برای ساماندهی گلزار شهدا در بهشت‌زهرا و گلزار شهدای محلات تهران درنظر می‌گیرند. اولین گام‌های ساماندهی در قطعۀ 44 گلزار شهدا اتفاق می‌افتد و پس از آن با اعتراض خانواده‌ها متوقف می‌شود. مقصد بعدی، گلزار شهدای بهشت‌زهرا است. نیکو یکی از دوستانم که برادرش را در عملیات والفجر مقدماتی در سال 61 از دست داده، کمی از آنجا برایم گفته است؛ اما این فضا در وهلۀ اول خودش را با حضور پرشور آدم‌ها و اتاقک‌های آلومینیومیِ پرتعداد در ردیف‌ها و قطعه‌های پشت‌سرهم معرفی می‌کند. محفظه‌هایی که بر سر هرکدام از قبور، به ‌حالت عمودی ایستاده است و محتویات درونش خبر از برخی جزئیات زندگی صاحبانش می‌دهد. مین‌های نمادین، چفیه‌ها و پرده‌های توری، اعلامیه‌ها و تکه‎های روزنامه، عکس‌هایی از مراحل مختلف زندگی، فانوس و گلدان‌های کوچکِ مصنوعی، پرچم ایران، آینه، کتاب، وصیت‌نامه و...، همۀ آن چیزی است که برخی آن را ادبیاتِ عینیت‌یافته می‌نامند.2 گنجینۀ معاصری که هرکدام از آدم‌هایش روایت مخصوص به خود را دارند. 

نیکو از خاطرات بچگیش در گلزار شهدا تعریف می‌کند که پنجشنبه‌ها مثل نماز واجب همۀ خانواده‌ها سر مزار عزیزانشان بودند و سنگ به سنگ می‌نشستند. همین هم پیوند بین آن‌ها را محکم‌تر می‌کرد. حالا هم که پنجشنبه است و گلزار شهدا مملوء از جمعیت، خانواده‌ها را می‌بینم که گُله‌به‌گله در همه‌جای قبرستان جمع شده‌اند و مشغول پخش نذری یا خواندن زیارت عاشورا هستند. یکی از خانم‌ها در قطعة 28 وسایلش را گوشه‌ای گذاشته، درِ اتاقک آلومینیومی همسرش را باز کرده و گردگیریش می‌کند. او اتاقک‌ها را «دلخوشی»‌هایش می‌نامد که با هیچ‌چیزِ دیگری نمی‌شود عوضش کرد. از مادری در ردیف بعدی می‌پرسم اگر بخواهند یک روز قبرها را یکسان‌سازی کنند، آیا اجازه می‌دهد؟ می‌گوید: «من تا زنده‌ام نمی‌ذارم این کار رو بکنن. وقتی مُردم، هرکاری می‌خوان بکنن. اون روز می‌گفتن قالیباف می‌خواست بیاد، ترسید نیومد. معاونش اومد. همون روز که می‌خواستن وردارن، ما اینجا بودیم. ولی ما که نمی‌ذاریم؛ هیچ‌وقت. الآن همین بغل رو ببین، سنگ رو عوض کرده، تابلوش رو دلش نیومده ورداره.» به قبر کناری اشاره می‌کند که یادگاری‌های توی محفظه را به همان حالت سابق نگه داشته است؛ با اینکه سنگ قبر را عوض کرده است. مرتضی کاردر که روزنامه‌نگار است، از روایت عموی شهیدش می‌گوید که در گلزار شهدای آمل به خاک سپرده شده. او می‌گوید که ماجرای یکسان‌سازی گلزار شهدا، مثل هر کار دیگری، به‌شکل سری‌دوزی و فله‌ای انجام شده. به خانواده‌ها در گلزار شهدای آمل می‌گویند که وسایل و حجله‌هایشان را جمع کنند. آن‌ها هم همین کار را می‌کنند. بعدش لودرها و بیل مکانیکی‌ها می‌آیند و بعد از آن هم دیگر خبری از حجله‌ها یا سنگ قبرها نبود. در طرح جدید، قبرها یکی‌دو پله بالاتر می‌آیند و یکدست می‌شوند، بدون شعری، بدون سطری یا تکه‌ای از وصیت‌نامه‌ای: «طبیعتاً وقتی بیست‌سال روی سنگ قبری فاتحه می‌خوندی که یه جای مشخصی بوده، نمی‌تونه یهو یک مترونیم بیاد بالا و این همه تغییر کنه و شما اساساً همون باور رو بهش داشته باشین.» می‌گوید که در جریان این تغییر و تحولات، اشتباهاتی هم رخ می‌دهند و این ماجرا را برای خانواده‌ها دردناک‌تر می‌کند: « سنگ قبر عموی خودم دو بار عوض شده و هنوزم اشتباه داره. ما خودمون بی‌خیال شدیم. اشتباه در نام، عکس، تاریخ شهادت، محل شهادت و از این دست اشتباهات زیاد تکرار می‌شه.»

ادارۀ امور گلزار شهدای بهشت‌زهرا، جایی است که اغلب آدم‌ها آدرس قطعه و ردیف شهدا را می‌پرسند. حاضرانِ آنجا می‌گویند برای ساماندهی، موافقتِ بخش زیادی از مادران شهدا را داشته‌اند. وقتی از چرایی و ضرورت این کار می‌پرسم، می‌گویند: «چون یکی‌دو تا از مادرای شهدا تو این قطعه اومده بودن و خورده بودن زمین. پاشون شکسته بود. اینجا خیلی وضعش خرابه. ما هشتاد درصدِ رضایت‌نامة خونواده‌ها رو داشتیم؛ همون ده‌بیست‌درصد گفتن نه.» می‌پرسم که چرا خانواده‌ها اعتراض کرده‌اند. می‌گویند: «یه عده آدم بی‌دین و ایمون زنگ زدن به خونوادة شهدا که دارن استخوونای بچه‌هاتونو می‌کشن بیرون. بولدوزر آوردن. اصلاً بولدوزر تو این قطعه نمی‌تونه بیاد.»

نیکو برایم تعریف کرده است که مادرش قصد دارد مزار کمال را به کلی تغییر دهد. دوست دارد تا سنگ قبر کوچک‌تری برایش درست کند تا بقیۀ فضا فقط باغچه باشد. می‌گوید خیلی از خانواده‌ها هستند که طرح منحصر به‌فردِ خودشان را برای شهید اجرا کرده‌اند. از این‌رو ایدۀ ساماندهی و یکدست‌کردن، ایده‌ای ازپیش‌شکست‌خورده است: «یه مزاری هست که حالت باغچه داره و یه تیکه سنگ کوهی هست که روش رو صاف کردن و اسم شهید و نوشتن و گذاشتن وسط گل‌ها. خب ما این رو در ساماندهی می‌خوایم چی کار کنیم؟ این یه ذوقه. پسر شهید، گرافیست و عکاسه و خودش خواسته برای پدرش چنین کاری کنه.» از نظر او اتفاقاً گلزار شهدا نیاز به ساماندهی دارد؛ ساماندهی در جزئیاتی که به چشم خانواده‌ها می‌آید و برای آن‌ها مهم است: «خیلی از قطعات برای اینکه آب روی سنگ قبر نریزه و به مرور سنگ قبرها خراب نشن، شیروونی دارن. الآن خیلی از این شیروونی‌ها کاربردی نیست. ایرانیت‌ها سوراخ شده و شکسته. اگه بحثِ ساماندهیه، چرا کسی به اینا فکر نمی‌کنه؟»


دولاب؛ قبرستانی گمشده

مجموعة قبرستان‌های پنج‌گانة دولاب، در جنوب‌شرقی و در منطقة ۱۴ تهران، جایی است که تعداد زیادی از کشته‌شدگان زمان جنگ جهانی دوم در آن آرام گرفته‌اند. پنج قبرستان جدا از هم که هرکدام در و دیواری برای خودش دارد؛ قبرستان روس‌ها، ارامنة گریگوری، ارامنة کاتولیک، آسوری‌ها و قبرستان لهستانی‌ها.3 صاحبان هرکدام از این قبرستان‌ها هم سفارتخانه‌ها یا کلیسا است. برخی از آن‌ها مانند قبرستان لهستانی‌ها چند متولی دارد. از میان این پنج قبرستان، موفق می‌شوم دو تا از آن‌ها را ببینم؛ یعنی قبرستان مسیحیان ارتودکس (روس‌ها و یونانی‌ها) و قبرستان لهستانی‌ها؛ باغ‌هایی وسیع که هرکدام گستره‌ای از تاریخ را در خود دارند. دولاب پر از داستان است و این از تفاوت و تنوعِ نام‌ها، مذاهب و کشورها پیدا است. صلیب‌ها، صورتگری‌های برجسته و نقش داس و چکش4 روی سنگ قبر، قاب‌‌عکس‌های کوچکِ بیضی‌شکل، صلیب‌های صاف و مورب5، محفظه‌های فلزی، نماد یادبود سربازان گمنام جنگ‌جهانی دوم و ستاره‌های سرخ 6 که حتی برخیشان در میان انبوه علف‌ها گم‌ شده‌اند. دولاب در یک کلام، دلربا است؛ طوری‌ که بی‌اختیار می‌خواهی ساعت‌ها راه بروی و جغرافیایی را که مردگان از آن آمده‌اند، تصور کنی. محلی‌ها می‌گویند پیش از این و در دورۀ شهرداری کرباسچی، قرار بوده اتوبان امام‌علی از این منطقه عبور کند. به‌خاطر وجود قبرستان روس‌ها و لهستانی‌ها این کار صورت نمی‌گیرد. یا زمانی سازمان میراث فرهنگی قصد داشته مدیریت این قبرستان‌ها را به‌عهده بگیرد که به دلیل مخالفت کلیسا و سفارتخانه‌ها این اتفاق نمی‌افتد. می‌گویند فضای کلیسای ارتودکس و کاتولیک و خلیفه‌گری‌ ارامنه، طوری است که به‌خاطر افراط و تفریط‌هایی که ما داریم موافق بازشدن درها نیستند.

در اتفاقی تازه قرار است به‌زودی پروژۀ جدید ساماندهی و طراحی مجموعة گورستان‌های تاریخی دولاب کلید بخورد. محمدرضا حائری مشاور طرح می‌گوید که گورستان دولاب فقط متعلق به ما نیست و ارزش فرامِلی دارد. او می‌گوید به هر دلیلی، زمانی آرامستان دولاب در تاریخ گم شده بود و حالا که دوباره پیدا شده، بهتر است به وضعیتش رسیدگی بشود: «ما یه فرزند گمشده داریم که حالا دیگه پیدا شده. اون‌ها مادرش هستند و ما پدر. بالاخره این فرزندِ هردوتامونه.» آقای حائری می‌گوید که در این طرح، مقصود از ساماندهی یعنی تنظیم مجدد فضا و فعالیت. چون فعالیت گورستان‌ها به تدفین است و اگر تدفین انجام نشود، باید فکر کرد که چه کاری می‌توان انجام داد تا مجدداً فعالیت در آن‌ها به جریان بیفتد: «ما پیشنهادی برای میدون وسط دادیم که درهای گورستان‌ها به روش باز می‌شه. تکلیف اراضی دور مشخص نیست اما اگه قراره فضای گردشگری باشه، باید توی اطراف دیده بشه و ما این وسط رو تبدیل به فضای پیاده کنیم.» او معتقد است برای انجام طراحی، باید ذی‌نفعان مختلف گردهم بیایند و با آن‌ها گفت‌وگو شود: «میراث‌فرهنگی، شهرداری، شورایاری محلی، سفارت‌ها، اسقف و خلیفه‌گری از ذی‌نفعان اینجا هستند. باید با اون‌ها به گفت‌وگو بشینیم و اون‌ها هم بگن که تصورشون از این اتفاق چیه و بعد، تصویر نهایی رو دوباره با اون‌ها در میون بذاریم.» 

آرامستان لهستانی‌های رانده‌شده از وطن نیز همانقدر دنیای وسیعی از ناشناخته‌ها را پیش پای آدم می‌گذارد. آرامگاهِ پناهندگانی که بیماری امانشان نمی‌دهد و در میانۀ راهِ بازگشت، در ایران از بین می‌روند. اهالی دولاب می‌گویند اگر شهرداری بخواهد کار مفیدی انجام بدهد، خوب است داستان آدم‌هایی را که در این‌جا دفن شده‌اند، به تصویر بکشد و روایت کند: «کارایی که قبلاً شده، نشون می‌ده که بیشتر از اینکه بخوان کاری انجام بشه، نمایش و تظاهر به انجام کاره.» ظاهراً در دوره‌ای، نیروهای شهرداری برای هرس‌کردن پوشش گیاهی و علف‌های داخل آرامستان‌ها می‌آیند و آنقدر فرایند انجام طول می‌کشد که دیگر هیچ‌وقت کلیسا یا سفارت از آن‌ها برای این کار کمک نمی‌خواهند.

سراغ یکی از دوستانم، کاوه منصوری می‌روم. کاوه معمار است و مدت‌های زیادی است که دربارۀ حفاظت از گورستان‌های تاریخی مطالعه و تحقیق می‌کند. او به مصوبه‌ای که شورای‌عالی معماری و شهرسازی7 در تابستان سال 97 دربارۀ حفاظت از آرامستان‌های تاریخی منتشر کرده، اشاره می‌کند: «ایران جزء جاهاییه که حداقل یک آیین‌نامه‌ برای نحوۀ مداخله یا حفاظت داره؛ اینکه چه چیزهایی حرام و مکروه و مباحه. به‌نوعی به‌عنوان یه سند فرادست می‌تونه عمل کنه و به‌لحاظ قانونی، قابل استناد و اتکاست.» در «سند ملی حفاظت و حراست از گورستان‌هاي تاريخي ايران» آمده است که گورستان‌های تاریخی، نظام پیچیده و پذیرفته‌شده‌ای از نشانه‌ها، یادمان‌ها، سنگ‌افراشت‌ها، قبور تندیس‌وار و... هستند. در ادامه نیز این سند با توجه به اینکه تاکنون اقداماتِ نامتناسبی برای بازسازی، نوسازی، هماهنگ‌سازی و یکسان‌سازی صورت پذیرفته است، بندهایی را برای مستندنگاری، اصول حفاظت، اقدامات نگهداری و مدیریت یکپارچه تجویز می‌کند. در سند صراحتاً ذکر شده است که مداخله در گورستان‌های تاریخی باید کمترین مداخلة فیزیکی را داشته باشد و هرگونه تغییر در ساختار فضایی اعم از تغییر توپوگرافی، مسیرها و دسترسی‌های داخلی مجاز نیست.

کاوه می‌گوید که ویژگی آرامستان‌هایی مانند دولاب این است که منظر سلامتی دارند و این یعنی درمجموع نیاز به طرح‌ها و مداخله‌های بزرگ ندارند. تنها برخی جزئیات کالبدی بنا مانند بعضی از سنگ قبرها و یا جزئیات کف‌سازی‌ها است که ممکن است به‌دلیل گذشت زمان نیاز به مرمت استحفاظی داشته باشند. به عقیدۀ او علاوه‌بر این‌ها آرامستان‌هایی مثل دولاب منظر «رمانتیک» دارند و این رمانتیک‌بودن از آشفتگی سنگ‌ها، رشد علف‌ها، درخت‌های هرس‌نشده، ضریح‌ها، نرده‌ها و فلزهای چدنی حاصل می‌شود: «اساساً هر نوع تغییرِ زمینه در گورستان اشتباهه. حتی اگه دستورالعمل‌های مرمتی بقیة کشورها رو بخونید، می‌بینید که ذکر شده حتی‌الامکان وارد حوزة کفسازی تا تغییر مسیر هم نشید. اجازه بدید همین مسیرهایی که موجوده باقی بمونه. اگر می‌خواهید کاری انجام بدید، دقت کنید که متناسب با الگوهای رفتاری مردم انجام بشه.» کاوه به اصطلاحِ «less is more» در حفاظت از گورستان‌ها اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که در گورستان‌های تاریخی هرچقدر مداخلۀ کمتری انجام بدهیم، بهتر است.

مسئلۀ دیگرِی که در اداره و ساماندهی گورستان‌های تاریخی و قدیمی وجود دارد، نهادهای متولیِ متنوع و مختلف آرامستان‌ها و همچنین نوع کاربری آرامستان است. شهرداری، سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان میراث فرهنگی، استانداری‌ها و فرمانداری‌ها، هرکدام به‌نحوی در ادارۀ آرامستان‌ها دخیل‌اند و این یعنی وجود نهادهای موازی یکی از زنگ خطرهایی است که در حفاظت و نگهداری از گورستان‌های تاریخی و غیرتاریخی شهرها وجود دارد و تأثیر سوء می‌گذارد. کاوه می‌گوید بسیاری از گورستان‌ها در پهنه‌های کاربری پارک و خدمات شهری برشمرده می‌شوند. این موضوع باعث شده تا بسیاری از گورستان‌های تاریخی و مهمِ گم‌شده در محلات به پارک تبدیل ‌شوند و آن ارزش تاریخی به یکباره از بین برود: «تا زمانی ‌که گورستان‌ها در ردیف کاربری‌های حفاظت‌شده دیده نشن، رویکرد حفاظت از اون‌ها نسبتاً بی‌معنیه.»

اصلاً چرا ساماندهی می‌کنیم؟

آقای متقی، مدتی معاون فنی‌عمرانیِ شهرداری منطقه یک بوده است. او هم از تجربیات ساماندهی گلزار شهدا و ساماندهی قبرستان‌های محلی در محلات منطقة یک تهران برایم تعریف می‌کند. می‌گوید که بسیاری از آرامستان‌ها در منطقه یک بوده و حالا همۀ آن‌ها تبدیل به پارک، زمین چمن و یا در نمونه‌هایی، مجتمع‌های تجاری بلندمرتبه شده‌اند و هیچ‌کس خبری از آن‌ها ندارد.

از نظر او چند نکته دربارۀ ساماندهی و هرگونه تغییر و تحول در آرامستان بسیار مهم است: «یک اینکه متولی آرامستان کیه؟ چه کسایی ذی‌نفعان آرامستان هستن؟ خیلی وقت‌ها با پول‌های جزئی می‌شه مسائل رو حل کرد.» آقای متقی می‌گوید که در امامزاده صالحِ فرحزاد، زمانی که در شهرداری منطقة 2 تهران فعالیت می‌کرد، شهرداری، هشت پایۀ چراغ به گلزار شهدای آن‌جا داده‌ است. اهالی خوشحال شده بودند و شورایاری فرحزاد به‌واسطۀ این اتفاق ساده که نیازِ آن‌جا بود، همیشه کمک‌حال شهرداری منطقه بوده است: «مردم این کارها رو می‌بینن! پنج تا نیمکت و چهار تا چراغ شاید ارزشش خیلی بیشتر باشه. نه اینکه خرج نکنیم، باید ببینیم چه چیزی می‌خوان. آقا چیزی لازم ندارید؟ خیلی ممنون! بعدی.»

اغلب اتفاقات، طرح‌ها و پروژه‌های شهری، عنوانشان را به کلمۀ «ساماندهی» گره زده‌اند. یک دهه‌ای می‌شود که ساماندهی در قبرستان‌ها، با سرعت نسبتاً بیشتری در حال وقوع است؛ از آرامستان‌های اصلیِ شهرها تا آرامستان‌های تاریخی و گلزار شهدا. سؤال اصلی این است که ما می‌خواهیم «چه چیزی» را «برای چه کسی؟» سامان بدهیم؟ به‌نظر می‌رسد در موارد گوناگون این سؤال پاسخ مشخصی ندارد.

ساماندهی همۀ این آرامستان‌ها چند ویژگی مشترک دارد؛ اغلب آن‌ها یک‌باره اجرا شده‌اند؛ بدون اینکه از ذی‌نفعان کسب نظر و اجازه کنند، بدون اینکه هدف از انجام کار را به آن‌ها اطلاع دهند و اینکه چه جزئیاتی قرار است در آن‌ها تغییر پیدا کند. رابطۀ میان نیازهای موجود در آرامستان برای بهبود کیفیت و طرح‌ها و پروژه‌های نهایی هم معلوم نیست. به ‌همین خاطر مشخص نمی‌شود که ما ساماندهی را «چرا» و برای «چه کسی» می‌خواهیم انجام بدهیم. مسئلۀ نگران‌کنندۀ دیگر این است که تفاوت‌ها و تنوع‌ها، ارزش‌های تاریخی و منظر ارگانیک آرامستان‌ها در این تحولات، دستخوش تغییراتِ بعضاً عظیم می‌شود. برخی‌ ذی‌نفعان اعتراض می‌کنند و برخی دیگر هم به‌ناچار و ناامیدانه سکوت پیشه می‌کنند.

علاوه‌بر همۀ این‌ها، مفهومِ ساماندهی و چگونگی آن در شهرهایی مانند تهران به‌سرعت تبدیل به الگویی برای سایر شهرها می‌شود. تسطیح، یکسان‌سازی و مناسب‌سازی، این روزها در بسیاری از استان‌ها، شهرها و روستاهای کشور در حال وقوع است. همدان، لرستان، قزوین، قم، گیلان، خراسان شمالی، خوزستان و... چند مورد از فهرست بلندبالای مکان‌هایی است که ساماندهی آرامستان‌ در آن‌ها انجام شده و یا در حال انجام است. گورستان‌های تاریخی هم در شهرها به‌مرور فراموش می‌شوند و اثری ازشان باقی نمی‌ماند. گورستان‌های گجیل، طوباییه، سرخاب و چرنداب نام گورستان‌های تاریخی تبریزند که به‌دلیل گذشت زمان تغییر کاربری دادند و حالا تبدیل به پارک شده‌اند. سه گورستان قدیمی «عمو زین‌الدین»، «ستارخان» و «شیرسواران» در تبریز نیز قرار است با ادبیاتی مشابه «ساماندهی» شوند.8 از میان این قبرستان‌ها گورستانِ ستارخان به پارک و فضای سبز تبدیل می‌شود.

از قبرستان ملامجدالدین که بیرون می‌آمدم، از مدیرعامل آرامستان پرسیدم که آیا فقط همین سه قطعه ساماندهی می‌شوند؟ مطمئن و قاطع گفت که این طرح برای کل آرامستان است. می‌پرسم: «کلش؟! یعنی چقدر طول می‌کشه؟» پاسخ می‌دهد: «بودجه که باشه من کل آرامستان رو تو یک سال جمع می‌کنم.»

پ.ن: منتشر شده در شمارۀ دوم مجلۀ حوالی / حوالی قبرستان


1. «توضیح مدیرعامل بهشت‌زهرا دربارة یکسان‌سازی قبور شهدا؛ یک آجر را جابه‌جا نمی‌کنیم»، خبرآنلاین؛ کد خبر: 1228453

2. ذکرشده در مستند راز مزار؛ مستندی که دربارة علل ساماندهی و یکسان‌سازی قبور شهدا است.

3. اغلب این قبرستان‌ها تنها متعلق به ملیتی خاص نیستند؛ مانند قبرستان لهستانی‌ها که ایتالیایی‌ها و فرانسوی‌ها هم در آن دفن هستند.

4.  نماد بلشویک‌ها

5.  صلیب مخصوص به کلیسای ارتودکس روسیه، پیروان نیکلای مقدس که یک خط عمودی و سه خط افقی دارد و آخرین خط افقیِ آن مورب است.

6. بر سر قبر افسران ارتش روس، ستارۀ سرخی قرار گرفته که یادآور ارتش سرخِ اتحاد جماهیر شوروی است.

7. مصوبۀ مورخ 8/5/1397 شوراي‌عالي معماري و شهرسازی ايران، دربارة «سند ملي حفاظت و حراست از گورستانهاي تاريخي ايران»

8. «گورستان‌های قدیمی تبریز ساماندهی می‌شوند»، ایرنا؛ کد خبر: 83222277