بیشترین جستجوهای اخیر:

قبرستان حوالی تره‌بار بیمارستان شمارۀ اول حوالی ترمینال

موردی یافت نشد

  • فروشگاه
  • مقالات
  • درباره حوالی
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • تعرفۀ تبلیغات
  • کار داوطلبانه
0
سبد شما خالی است

محصولات

مبلغ قابل پرداخت: تومان

تکمیل خرید

  • ورود
  • ثبت نام
  • ورود
  • ثبت نام
  • فروشگاه
  • مقالات
  • درباره حوالی
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • تعرفه‌ی تبلیغات
  • کار داوطلبانه

شمارۀ ششم حوالی بیمارستان

(حوالی بیمارستان در دست تجدید چاپ است و از آخر دی ماه برای خریداران ارسال می‌شود) راهروهای سفید، ضرب‌آهنگِ گام‌های گاهی تند و گاهی کند، مهتابی‌های کش‌دار و تکراری. بیمارستان چیزی است میانِ گریه‌ها و خنده‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، مردن‌ها و زنده شدن‌ها. حوالی بیمارستان در روزهایی منتشر می‌شود که هنوز کرونا همۀ فضاهای جمعی را یک تنه قبضه کرده است و بیمارستان شده تنها پایگاه مقاومتی در برابر این ویروس.

موجود نیست
موجود شد اطلاع بده
اشتراک گذاری:

شمارۀ ششم حوالی بیمارستان

شماره 6

(حوالی بیمارستان در دست تجدید چاپ است و از آخر دی ماه برای خریداران ارسال می‌شود)
راهروهای سفید، ضرب‌آهنگِ گام‌های گاهی تند و گاهی کند، مهتابی‌های کش‌دار و تکراری. بیمارستان چیزی است میانِ گریه‌ها و خنده‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، مردن‌ها و زنده شدن‌ها. برزخی که در آن باید میان این دوگانه‌ها معلق باشید. به هر طرف از این دوگانه‌ها که سنگینی کنید، از بیمارستان رانده می‌شوید. از درِ مرگ یا از در زندگی بیرون پرت می‌شوید. اما زمانی که به بیمارستان وارد می‌شوید، معلق‌اید؛ معلق پاسخ، معلق پزشک، معلق خبر. مثل لحظاتی که نمی‌دانید شخصیت اصلی فیلم قرار است زنده بماند یا بمیرد. تعلیقِ توی فیلم‌ها را در بیمارستان، با چشم‌های خودتان و از نزدیک می‌بینید. آن‌قدر عمیق زندگی‌اش می‌کنید که بعدها، هروقت که از آن خیابان رد شوید، بوی خون و الکل و ترس و کسالت تکانتان دهد. نمی‌توانید مانند بقیه از آن بگذرید، نه از آن خیابان، نه از بیمارستان. همانطور که وقایع اجتماعی و تاریخی در ذهن آدم به خیابان‌ها گره می‌خورد و به آن‌ها وزن می‌دهد، بیمارستان هم برای کسانی که تجربه‌اش کرده‌اند، وزن سنگین و سهم‌گینی روی خیابان می‌اندازد.
اما این روزها که می‌گذرند، بیمارستان کمی مخوف‌تر هم شده است. کرونا هر روز تعداد بیشتری از ما را راهی بیمارستان می‌کند و بیمارستان هم تعداد بیشتری از ما را از در مرگِ آن بیرون تف می‌کند. ما حوالی بیمارستان را در چنین روزهایی کلید زدیم. روزگاری که بیمارستان ترسناک‌تر و بلعنده‌تر از همیشه بود. ترس دستمان را می‌گرفت و نمی‌گذاشت داخلش شویم. برای همین هم در حوالی بیمارستان کمتر توانستیم به بیمارستان سر بزنیم و کمتر هم «از دیگران» نوشته‌ایم.
اما بیمارستان برای همه هم اینطور ترس‌آور نبوده است. برای افسانۀ سه‌ساله، مانند بند نافی که هنوز بریده نشده باشد، بیمارستان مهم‌ترین پیوند با جهان بیرون بوده است، محل آموختن اولین بازی‌ها، محل دریافت کردن اولین مِهرها. برای برخی دیگر بیشتر شبیه به هیولایی بی‌شکل و اندازه است و می‌تواند آن‌قدر بزرگ شود که به جز آدم‌ها خانه‌های اطرافش را هم ببلعد. رفت‌وآمد اضافه کند و زندگی محله را مختل کند. 
برای کادر درمان، بیمارستان پر از بدن است، بدن‌هایی که با شماره و نامِ بیماری شناخته می‌شوند، بدن‌هایی که باید بلدش باشند و سرپایش کنند. برای پرستارها و پزشک‌ها بیمارستان جایی است که در آن باید بتوانند نتیجۀ ناموفق عمل را بگویند و چهره‌شان خم نشود، باید بتوانند اندام‌های بیرون‌ریخته‌شده را دوباره سر جایشان برگردانند و شکم پاره را بدوزند. آن‌ها دانش بدن کسب کرده‌اند و حالا به واسطۀ همین دانششان در جایگاهی شبیه به خدا قرار دارند و بدنِ آدم‌ها دستشان است، مرگ و زندگی آن‌ها دستشان است؛ حتی اگر سال‌پایینی‌هایی باشند که از سال‌بالایی‌ها دستور بگیرند، حتی اگر به جای انجام عمل مهم جراحی، وظیفۀ در دست نگه داشتن پای آسیب‌دیدۀ بیمار بر عهدۀ آن‌ها باشد. بیمارستان برای این‌ها نه محل ترس که اتفاقاً محل نشان دادن جرئت است. 
*
حوالی با تأخیر چندماهه‌ای که به دلیل کرونا پیش آمد، در شمارۀ ششم خود، حوالی بیمارستان را روایت می‌کند. از ابتدا تصمیم گرفته بودیم سراغ مسائل روز نرویم، اما در حوالی بیمارستان نتوانستیم چشمانمان را روی کرونا ببندیم. از بیمارستان وحشت داشتیم، اما می‌دانستیم برخی هستند که در این دوران هم، بیمارستان را دیده‌اند و می‌توانند برای ما که بیرون نشسته‌ایم، خبری از داخل آن بیاورند. این شماره، دو صفحه از مجله روایت همین‌هاست؛ محتوایی جمعی از روزمرگی‌ها و روزنوشت‌های کادر درمان و بیمارانِ بیمارستان در دورۀ کرونا. تکه‌های کوچک پازلی که درک ما را از بیمارستانِ این روزها کامل‌تر کند.
اضافه کردن به سبد

یک روز عمودی آقای مهندس

شیفت کاری من تمام شده‌ است. داخل محوطه آمده‌ام. به خیلی‌ از همکاران «عصر به ‌خیر» می‌گویم. توی فضای سبز و میان چمن‌ها چند خانواده نشسته‌اند. فلاسک چای دارند. معلوم است از شهرستان آمده‌اند. برمی‌گردم و به هیبت ساختمان سفید پشت‌سرم نگاه می‌کنم. «بیمارستان» پنج‌طبقه است و عریض. نور چشمم را می‌زند. اما افغان‌ها به آن می‌گویند: «شفاخانه». یکی از ما این وسط خیلی خوش‌بین است. دو بار نگاهی به در ورودی و لابی بیمارستان می‌اندازم. خطوط راهنمای هر بخش با رنگ مشخص کف زمین کشیده شده ‌است. نمی‌خواهم برگردم. مسیرها را حفظم.

روایت یک مهندس پزشکی از تجربه اش

احمد بیرانوند

بیشتر

همکاران این شماره:

حبیب دانشور

سمیرا هاشمی

یاسمین خوشپور

گلاره مرادی

پریسا بزاز

شیما پاکزاد

نگین بنی عامریان

آرمان عزیزی

حسام فراهانی

صدف همت

مبارکه مرتضوی

مینا موسوی

هانیه میرقاسمی

لعیا جلیلیان

سحر مهرابی

افسانه کامران

محسن سلمانی

نیلوفر ندایی

آیدا علی نیا

علی خدایی

مارال وفایی

امیرمهدی مصلحی

مصطفی صادق پور

محبوبه عظیم زاده

مینا امیرحسینی

فائضه بهادری

شیوا علی نقیان

سورنا عمیدی

زهره صولتی

سبا حاج جعفر

شمارۀ چهارم حوالی پل
موجود نیست
ویژه نامه شهر و کرونا
موجود نیست
شمارۀ سوم حوالی باشگاه و ورزشگاه
موجود نیست
شمارۀ اول حوالی ترمینال
موجود نیست
شمارۀ هشتم حوالی تره‌بار
موجود نیست
شمارۀ دوم حوالی قبرستان
موجود نیست
ما و فضای اطرافمان ویژه نامۀ سال ۹۸
موجود نیست
شمارۀ پنجم حوالی خوابگاه
موجود نیست
شمارۀ هفتم حوالی متروکه
موجود نیست

تماس با ما

ایران، تهران، نارمک، میدان هلال احمر، خیابان گلستان، روبه‌روی شیرینی سناتور، پلاک 343، طبقۀ اول
(+98) 21-77811660
[email protected]

حساب کاربری

پروفایل
سبد خرید
پیگیری سفارش
شیوه‌نامۀ همکاری
کار داوطلبانه
تماس با ما
هرگونه انتشار و بازنشر مطالبی که حوالی انتشار دهندهٔ آن است، آزاد بوده و توصیه می‌شود.
طراحی و توسعه