پیش‌خرید حوالی خوابگاه و ویژه‌نامۀ سال 98

«خُب، حالا چی کار کنیم؟» این پرتکرارترین سوالی بوده که در ماه‌های اخیر از خودمان پرسیده‌ایم! به خاطر شیوع ویروس کرونا و نگرانی‌های حاصل از انتقال سریع این ویروس، مجبور شدیم رویداد رونمایی از شمارۀ جدید را لغو کنیم؛ همچنین برای همۀ حرف‌هایی که از 98 در گلویمان ماند و به ما و فضای اطرافمان ربط پیدا می‎کرد، در کنار شمارۀ خوابگاه یک ویژه‌نامه منتشر کردیم. با راه‌اندازی این کمپین پیش‌‏فروش برای انتشار این دو شماره می‌خواهیم بخشی از هزینه‌های تولید را تامین کنیم. همراهیتان مستدام.

0روز
کمپین پایان یافت!

حمایت:

تومان

بسته ها

داستان ما


حالا چه کار کنیم؟

«خُب، حالا چی کار کنیم؟» این پرتکرارترین سوالی بوده که در ماه‌های اخیر از خودمان پرسیده‌ایم. سیل حوادث نیمۀ دوم سال 98، حوالی را هم مثل هر انسان و هر جمع و هر اتفاق دیگری متاثر کرد. به قدری که هنوز با واقعۀ اول کنار نیامده بودی، واقعۀ دوم سیلی‌اش را به صورتت می‌کوبید و از جا بلند نشده، مشت دیگری بر سینه‌ات آوار می‌شد.

آبان که شد گفتیم: «متأسفیم که در این حوالی، خون آدم‌ها و حق اعتراض، قرن‌هاست که برای حفظ نظم حاکم مباح دانسته می‌شود. و متأسف‌تریم که دست و پا و دهانمان بسته است و تنها زورمان می‌رسد که متأسف باشیم به حال "خنجرهایی که از دل‌ها گذر کرد"

دی‌ماه نوشتیم: «در روزهایی که گذشت، خواب‌هایمان آمیخته شد به کابوس‌های ویرانی و صبح‌هایمان با ترس از دست دادن شروع شد. روزهایی را از سر گذراندیم که باید از دایره خارج می‌شدیم و زمین بازی را تمام‌وکمال به "کاسبان ترس" تحویل می‌دادیم. حالا مبهوت میان زمینی سوخته ایستادیم و جز شریک بودن در خشم و اندوه و بهت، خجالت هم می‌کشیم. شرمساریم که رسانه‌ایم و در تلاطم این روزها باید شاهد قربانی شدن "واقعیت" باشیم. باید تماشا کنیم که چطور نتوانستیم به واقعیت متعهد باشیم، چطور حقیقت بی‌ارزش شد و دروغ رنج‌هایمان را عمیق و عمیق‌تر کرد. بخشی از ما در مرگ حقیقت سقوط کرد. اطمینان داریم که آینده را نمی‌توان با فراموش کردن گذشته‌های تلخ ساخت؛ در "کشوری که نمی‌توانیم در آن زندگی را از سر بگیریم، جز در صورتی که زندگی‌هایی را که دقیقاً در همینجا نابود شده‌اند به رسمیت بشناسیم.

اسفند دیگر صدایمان گرفت از تکرر درد. ساکت شدیم و زمین را بار دیگر سپردیم به آن‌هایی که دروغ برایشان امری عادی است و واقعیت را «در پس خانه نهان باید کرد.»

القصه؛ حال حوالی هم مثل حال همۀ ما آدم‌های درگیر با جغرافیای این گوشه از جهان خوب نبود. از هفتۀ پایانی آبان‌ماه که همزمان شد با انتشار شمارۀ چهارم مجله (حوالی پل) تا به امروز هرروز باید پایش را می‌گذاشت روی زمینی که سفت نبود. هرروز باید خودش را با شرایطی که با دیروز فرق داشت وفق می‌داد. خودش را سینه‌خیز کشید تا اینجا.

حوالی حالا با ردی از دردهای به یادگار مانده از این سال شوم، خودش را رسانده به اینجا. اینجا جایی است که به خاطر شیوع ویروس کرونا و نگرانی‌های حاصل از انتقال سریع این ویروس به تن‌های تنهایمان، مجبور شد رویداد رونمایی از شمارۀ جدیدش را علی‌رغم همۀ برنامه‌ریزی‌ها و کارهایی که برایش انجام شده، لغو کند؛ برای همۀ حرف‌هایی که از 98 در گلویمان ماند و به ما و فضای اطرافمان ربط پیدا میکرد، در کنار شمارۀ خوابگاه یک ویژه‌نامه منتشر کند و با راه‌اندازی کمپین پیش‌‏فروش برای انتشار این دو شماره (حوالی خوابگاه و ویژه‌نامۀ 98) بخشی از هزینه‌های تولیدش را تامین کند.

 


ویژه‌نامۀ 98

ما و فضای اطرافمان

نودوهشت پایان‌ناپذیر است. تا جای ممکن کش آمده و خودش را در تمام خلل و فرج زندگی ما جای داده. اگر روزی این سال تمام شود، خودش مبداء زمان خواهد شد. مبداء زمانی که بعد از آن هیچ روشنایی در دوردست نیز پیدا نیست. اگر سال سی‌ودو نشانۀ سرما و ناامیدی است و اگر پنجاه‌وهفت نشانۀ تغییر بزرگ، نودوهشت نشانه‌ای است بر پایان و احتمالا جامعه‌ای که از آن جان سالم به در ببرد، دیگر برایش پایانِ جهان بی‌معنی است. وقتی که در آخر الزمان زندگی کرده باشید، دیگر فیلم‌های آخر الزمانی برایتان داستان و تخیل نیست. ناداستان است و و حالا نیاز دارید به داستان و افیونی که بتواند پس از آخر الزمان را تخیل کنید.

این ویژه‌نامه که همزمان با انتشار حوالی خوابگاه، در اسفند 98 منتشر شده قرار است نسبت ما و فضای اطرافمان را با وقایع امسال روشن کند. می‌خواهد ببیند در طوفان حوادث امسال کجا رد پای خیابان و محیط اطراف پررنگتر بوده و این وقایع با ما چه نسبتی برقرار می‌کند. ساختار قدرت چگونه فضای شهری را تحت تاثیر قرار داده و چطور فضای شهری ساختار قدرت را متاثر کرده.

شهر که از نظر پژوهشگران حوزۀ مطالعات شهری «یک موجود زنده است» امسال، تنها به جسدی متحرک می‌مانست. بازخوانی فضای به شدت کنترل شدۀ نودوهشت به ما کمک می‌کند تا بتوانیم رؤیای شهری سرزنده را دوباره در سربپرورانیم و امیدوار باشیم به روزی که شاید شهر بتواند بستر حضور، فعالیت، رخ‎داد و عاملیت انسان‌هایش باشد.


 

حوالی خوابگاه ___ است.

اتفاق نانوشته و قطعی‌ای که تا امروز نتوانسته بودیم از آن فرار کنیم، این بوده که ده‌دوازده روز قبل از انتشار مجله، همۀ متن‌ها را می‌خواندیم و از تکرار یک حرف یکسان بین آدم‌های غیرهمسان حیرت می‌کردیم. عبور دائم از ترمینال و پل برای (با کمی اغراق) همه به نافضا تبدیلشان می‌کرد و وحشت از مرگ، در بیرون راندن قبرستان‌ها از شهر پیدا بود. می‌شد با درصد خطای کمی یک صفت یا تحلیل را چسباند به یک فضا و از این اتصال دفاع کرد.

خوابگاه اما به هیچ واژه‌ای نچسبیده است. اگر تجربة هر فردِ خوابگاهی ترکیبی باشد از نوع خوابگاه، موقعیت آن، شخصیت فرد، تجربه‌های قبلی‌اش، هم‌اتاقی‌ها و زمان حضورش در خوابگاه، احتمال تشابه دو تجربه تقریباً صفر است. حتی نمی‌شود این تحلیلِ به‌دردنخور و وسوسه‌انگیز را کرد که خوابگاه کلاً خوب است یا بد. هر خطی که دو سرش کلمات متضادی را فرض کنیم، خوابگاه وسط آن خط است؛ کلماتی مثل محدودیت و آزادی، موقتی و دائم، تلخی و شیرینی، خانه و خیابان (اگر بشود خیابان را نقطۀ مقابل خانه تصور کرد). هویت خوابگاه حضور هم‌زمان این وارونگی‌ها است؛ فضایی میانی و خاکستری. این حوالی پر است از این تقابل‌هایی که جلوی سیاه یا سفید شدن خوابگاه می‌ایستند.

از در هم تنیده شدن خوابگاه و ترس‌هایی گفته‌ایم که ریشه در سریال‌های کودک و نوجوان دارد. از پیوند نیرویی اهریمنی با «هرجایی که تخت‌خواب بسیار دارد». و در مقابلِ این نیروی اهریمنی، از کسی حرف زده‌ایم که آشفته و از ترس موشک و تانک می‌خواهد اهواز و دانشگاهش را ندیده، برگردد شهر خودش اما افسونِ آن‌همه تخت‌خواب و زندگی جمعی ‌تقریباً وسط میدان جنگ گیرش می‌اندازد. از طلبه‌ای می‌خوانیم که در حجره‌های حوزه دنبال هرچیزی می‌گردد که او را از زمین بکَند اما هر روز به زمین فشرده‌تر و به واقعیت غیرقدسی نزدیک‌تر می‌شود. در مقابلش، روایت پسر غیرخوابگاهی‌ای است که اتاق به اتاقِ کوی را برای تحقق عدالت درمی‌نوردد و هر شب را با مسخ شدن در برابر گعده‌های اید‌ئولوژیک و با ارادۀ تغییرِ جهان صبح می‌کند. دیگری خوابگاهش را به بهشتی تشبیه می‌کند که به‌محض دست از پا خطا کردن از آن رانده می‌شوی. اگر درسَت طول بکشد، یا فعالیتی کنی که آب در دل بالاسری‌هایت تکان بخورد، یا پایت را یک قدم آن‌طرف مرزهای قانونی بگذاری، از خوابگاه اخراج یا تبعید می‌شوی؛ اما روبه‌رویش تجربه‌هایی ایستاده‌اند از خوابگاه‌هایی که در آن‌ها می‌توانی هزینۀ قانون‌شکنی را پرداخت کنی و نگران خطاهایت نباشی. پول، کنترل‌گر نهایی پانسیون‌های خصوصی است.

هیچ کفه‌ای در خوابگاه سنگینی نمی‌کند و در عین حال نمی‌توان پایداری و تعادل را به آن نسبت داد؛ مثل رشته‌های طنابی که از دو طرف کشیده می‌شوند و خوابگاه در نگاه ناظر بیرونی ثابت است و در سطح میکروسکوپی در حال شکافتن. همین است که خوابگاه به هر کسی که تجربه‌اش کرده و می‌کند، ضربه‌ای می‌زند و اجازه نمی‌دهد کسی بدون تغییر از آن عبور کند. حتی اگر چند ساعت و چند روز در خوابگاه بوده باشد، به تناسبش از این ضربه تکان می‌خورد. تجربۀ زندگی در خوابگاه مثل تجربۀ مهاجرت، بچه‌دار شدن، ازدواج، سربازی، مرگ یک عزیز و... نقطۀ چرخشی می‌شود برای ماهیت آدم‌هایش؛ قبل خوابگاه و بعد آن. آن‌ها را می‌گیرد، می‌پیچاند، فشار می‌دهد،‌ زمین می‌زند، بلند می‌کند و می‌فرستد بیرون.