تصور کنید که وارد ترمینال شده‌‌اید و با عجله به سمت اتوبوس مشخصی می‌روید. از سروصداها و اعلام‌ها متوجه می‌شوید اتوبوس شما یک ساعت تأخیر دارد. یک ساعت زمان در ترمینال را چطور می‌گذرانید؟ آیا مرد یا زن بودنِ شما فرقی در چگونگی تلف‌کردن‌ وقت شما دارد؟ زمان ورودتان به ترمینال چطور؟ دوروبرتان را برانداز می‌کنید، هیچ جایی برای رفتن نیست و هیچ همراهی ندارید که زمان را با او سپری کنید.

ترمینال‌ها معمولاً فضاهایی مردانه را به ذهن متبادر می‌کنند؛ با رانندگانِ سیگار و چای‌ دردست و مسافران خسته و پُربار و بنه. فضایی که در آن شنیدن یکی دو متلک، دیدن چشم‌هایی که در کسری از ثانیه برایت چشمک می‌زنند و مردانی که تو را زیر نظر گرفته‌اند، عادی به‌نظر می‌آید. به هر طرف که می‌چرخی، سنگینی نگاه‌های آن‌ها را احساس می‌کنی. وقتی با تعدادی از دوستانم صحبت می‌کردم که تجربۀ سال‌ها اتوبوس‌سواری و رفت‌وآمد به ترمینال‌های مختلف در تهران را داشتند، متوجه شدم گویا بدیهی‌ است که تجربۀ زنان از این فضا با چنین پیش‌فرض‌هایی روایت شود. همۀ آن‌ها یکی دو متلک و چشمک و نگاه خیره را تجربه کرده بودند و حالا بعد از این تجربیات مشترک و عادی‌شده، سؤال اصلی آن بود که دیگر چه چیزی از حضور در ترمینال می‌‌توان گفت؟

حقیقت این است که زنان در ترمینال، ترددکنندگان بسیار هدفمندی هستند تا بتوانند از مرزهای تن و حتی مرزهای بصری خود حفاظت کنند. اغلبِ آنها تلاش می‌کنند به موقع به ترمینال برسند و در مقصد نیز سریع ترمینال را بهسمت محل اقامت یا کارشان ترک ‌کنند. در نتیجه، تأخیر در زمان‌بندیِ حرکت اتوبوس‌ها آن‌ها را به مبارزه با زمان در زمینِ حریف وامی‌‌دارد؛ به‌ویژه اگر ترمینالِ آن‌ها جزء ترمینال‌های قدیمی‌تر و شلوغ‌تری مثل آزادی و ترمینال جنوب در تهران باشد.

فاطمه که به‌مدت دو سال هر هفته به ترمینال‌ رفت‌وآمد داشته، می‌گوید: «فضای ترمینال بیهقی با ترمینال آزادی متفاوته. آزادی، تحملش برای خانم‌ها سخته؛ مثلاً یکی از چیزهایی که در آزادی خیلی اذیت می‌کرد، این بود که کلامی اذیتت می‌‌کردن و می‌افتادن دنبالت. من همیشه شبانه می‌رفتم و شبانه برمی‌گشتم. خیلی وقت‌ها پنج‌ششِ صبح می‌رسیدم تبریز یا سه شب می‌رسیدم تهران. اگر قرار بود که در تهران برسم به ترمینال آزادی، به شدت حالم بد بود. چون باید تاکسی می‌‌گرفتم و ممکن بود سروکارم به هر آدمی بیفتد. اون موقع‌ها، هنوز اسنپ نبود.»

به‌طور کلی، فضای عمومی محلی برای تبادل اطلاعات، گفت‌وگو و گذراندنِ اوقات فراغت برای مردان محسوب می‌شود؛ اما فضای عمومی برای زنان در اغلب اوقات محل گذر است. پیش‌‌فرض غالب این است که زنان، به‌ویژه اگر تنها باشند، صرفاً برای انجام‌دادن کاری یا رسیدن به مقصدی از خانه خارج می‌شوند. ترمینال بیش از سایر مکان‌ها خصلت گذرابودن دارد. در نتیجه، پرسه زدن و انتظارکشیدن طولانیِ زنان به همان میزان از رفتارهای پذیرفته در این فضا نیست. حضور زنان در ترمینال همراه است با برخی ملاحظاتی همچون توجه به ظاهر فیزیکی، کردار مناسب، پوشش مناسب و چیزهایی از این دست. ملاحظاتی که رعایت‌نکردنش پیامدهایی برای زنان دربردارد: «من هیچ‌وقت اون لباسی رو که داخل شهر تهران می‌پوشیدم، توی مسیر نمی‌پوشیدم. همیشه لباس گشاد و راحتی می‌پوشیدم. هم به‌خاطر راحتیِ خودم و هم رعایت‌کردنِ پوششم. چون که این موضوع توی برداشت آدم‌ها خیلی تأثیر داره. دودش تو چشم خودمون می‌رفت. اگر کسی تیکه‌ای می‌نداخت، همیشه انگشت اتهام سمت ما می‌رفت. آرایش هم نمی‌کردم. خیلی موقع‌ها توی اتوبوس خوابی و ممکنه مانتوت بره این‌ور و اون‌ور. من عموماً شالی یا پتویی همراهم بود که بکشم روم؛ برای اینکه کسی بدنم رو نبینه؛ حتی صورتم رو می‌‌پوشوندم موقع خواب.»

دغدغه‌‌های زنان دربارۀ انتخاب لباس و ساعت رفت‌وآمد نشان می‌دهد چگونه فضا و ملاحظات فضایی در ساخت زنانگی نقش بازی می‌‌کنند. بسیاری از محققان جغرافیا، میان فضای استعاری (یا فرهنگی) و فضای مادی تمایز قائل می‌شوند. برخی تصورات فرهنگی از فضا روی کردارهای بدنی زنان تأثیرگذارند. تفاوت‌ رفتارهای بدنی زنان در فضاهای مختلف نشان می‌‌دهد که زنان در فضاهای مختلف به‌نحو متفاوتی عمل می‌کنند؛ رفتار زنان در ترمینال آزادی و جنوب با رفتارِ آن‌ها در ترمینال‌ آرژانتین متفاوت است. همچنین این تفاوت را می‌توان در رفتارِ آن‌ها در اتوبوس‌های بین‌شهری مختلط با فضاهای زنانه‌ای مثل کوپۀ ویژۀ خواهران قطار یا واگن‌های منحصراً زنانه دید. این تفاوت‌ها نشانگر آن است که فضا در تولید بدن‌‌های جنسیتی مشارکت فعال دارد.

در واقع ما فضاهای مختلف را به‌واسطۀ بدن‌هایمان تجربه می‌کنیم؛ بدن‌هایی با ویژگی‌های متفاوت؛ زن و مرد، پیر و جوان، نابینا و ناشنوا و غیره. بدن‌ تنها وجودی جسمانی نیست که گوشت و خون و استخوان دارد؛ بدن حامل نشانگان فرهنگی است که از جامعه گرفته است و بهواسطة همین گفتمان فرهنگی، کردارهای «مناسب» و «نامناسب» را تشخیص می‌دهد و اجرا می‌‌کند. ملاحظات و قوانینی که در فضاها و زمان‌های مختلف جاری هستند، به‌واسطۀ بدن‌های ما تولید و بازتولید می‌‌شوند و برخی از آن‌ها نیز با نافرمانیِ برخی بدن‌های «سرکش» کم‌کم تغییر می‌کنند؛ مثلاً تا همین هفت‌سال پیش، کمتر زنی جرئت داشت در ترمینال‌ها و استراحت‌گاه‌های بین‌راهی، کناری بایستد و آرام پک‌های عمیق به سیگارش بزند. تا همین امروز، سیگارکشیدن زنان در فضاهایی همچون ترمینال با چشمان خیره و متلک همراه است:من سیگاری بودم و می‌رفتم یه گوشة ترمینال سیگار می‌کشیدم. بعضیا می‌اومدند می‌گفتن: «سیگار داری بهم بدی؟» که من اغلب می‌گفتم نه ندارم. بعضی وقت‌ها هم به‌واسطة اینکه سیگار می‌کشی، سعی می‌کردن باهات حرف بزنن. برای همین من می‌رفتم یه جای دور از چشم و پنهان که سیگار بکشم و آزار نبینم. بعضی وقت‌ها هم می‌خواستن ازت سیگار بگیرن یا تیکه می‌انداختن که: «اِ... تو هم تو کف بودی؟» گاهی من کارِ بدی می‌کردم و می‌رفتم توی دستشویی سیگار می‌کشیدم؛ چون هشت ساعت رانندگی بود و اتوبوس فقط یک‌بار نگه می‌داره. دیگه هیچ راه دیگه‌ای نداشتم. البته بعضی وقت‌ها هم هیچ اتفاقی نمی‌افته؛ یکی کنارت سیگار می‌کشه، شما می‌ری و اونم راهش رو می‌کشه و می‌ره.

به این ترتیب، در تاروپود هر فضایی، نُرم‌ها و هنجارهای مشخصی تنیده‌ شده ‌است که از آن میان، یکی از موضوعاتِ مهمِ آن هنجارهای جنسیتی ا‌ست. برای مثال مهم نیست مردان چه ساعت‌هایی را برای سفر انتخاب می‌کنند، چقدر در ترمینال پرسه می‌‌زنند و هم‌هنگام به دوردست‌ها یا زنان همان حوالی خیره می‌شوند، چه لباسی به تن می‌کنند یا چند تا سیگار می‌‌کشند؛ اما به محض آنکه زنی ساعت یازده شب وارد ترمینال شود، پیش و بیش از همه خودش نگران است؛ اگر آرایش کرده باشد و مانتوی کوتاه پوشیده باشد، همه آماده‌اند تا ببینند چه بلایی بر سرش می‌آید و اگر سیگاری هم باشد، ممکن است به ستارة ترمینال بدل شود. حیرت‌انگیز آنکه نه‌تنها مردان بلکه خود زنان هم قضاوت‌های روشن و بی‌شک و شبهه‌ای نسبت به چنین زنی دارند؛ اما چرا این فضا به میزانی که مردان را روادار می‌داند، به زنان سخت می‌گیرد؟

از الزامات نظم فضایی آن است که اجرای زنانگی و مردانگیِ مقبول جامعه، در بدن‌ زنان و مردان تکرار و بازتولید شود؛ یعنی زنان حواسشان به ساعت رفت‌وآمد، پوشش و کردار و رفتارشان باشد و از طرف دیگر، اگر بدنی زنانه از این نظم تخطی کرد و بازی را با رفتار نامناسبش به‌هم زد، حتماً پیامدهای آن گریبان‌گیر خودش می‌شود. زنان گاهی نسبت به پیامدهای احتمالی رفتارشان دست به محاسبه‌‌گری می‌زنند؛ بدین معنا که با خود فکر می‌کنند کدام را به جان بخرند و از کدام یکی پرهیز کنند. نگین می‌‌گوید: «به سیگارکشیدن فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگه بین مردم سیگار بکشم و بهم خیره نگاه کنن، بهتره تا اینکه برم پشت ساختمون یا گوشه‌و‌کناری و احتمالاً آزار بیشتری ببینم. آدم نوع آزار رو انگار می‌ذاره روی ترازو. می‌بینه کدومش قراره کمتر رنج بده.»

زنان معمولاً از مکان‌های خلوت، بدنام، تاریک و ناامن دوری می‌کنند. آن‌ها عموماً امن‌ترین مسیر را انتخاب می‌کنند؛ حتی اگر چندان راحت نباشد. به این دلیل که برای زنان مهم است از دید جامعه، زنی محترم شناخته شوند و نُرم‌های فضایی و جنسیتی را تا حد ممکن برای حفظ امنیت خودشان رعایت می‌‌کنند.

اما در سال‌های اخیر، برخی از زنان طبقة متوسط و تحصیل‌کرده، چندان از الگوی زن محترمِ مقید به کُدهای مشخص فضایی پیروی نمی‌کنند. آن‌ها برخی کًدهای رفتاری ازپیش‌تعیین‌شده در ترمینال را عامدانه و آگاهانه زیر پا می‌گذارند و ملاحظات زمانی و ترجیحات کاری و زمانی خود را دخیل می‌‌کنند. مثلاً سیگارکشیدن در ترمینال، سفر در شب و رسیدن به مقصد در نیمه‌شب، نمونه‌هایی از رفتارهای خلاف کدهای پذیرفته‌شده برای زنان است:

ما خیلی وقتا شب سفر می‌کردیم. ساعت‌هایی که می‌خواستیم، می‌رفتیم. بهخاطر ملاحظات این مدلی، ساعتمون رو تغییر نمی‌دادیم. اتفاقاً همیشه هم ساعت‌های بدی می‌رفتیم؛ ساعت‌هایی که مسئله‌ساز بود. چه از طرف خوابگاه و چه همسایه‌های خوابگاه در اصفهان که سنتی بودند و اعتراض می‌کردند که: «دخترا نباید نصفه‌شب بیان و برن.» حتی مسئول خوابگاه یک بار سرِ این موضوع با من درگیر شد ولی ما تغییر نمی‌دادیم؛ چون به‌هر حال آدم کار و زندگی داره و به‌خاطر این چرت‌وپرت‌ها نباید زندگیش رو تغییر بده.

زنان در ترمینال، در عین حال که همچنان شاهد برخی آزارهای جنسی هستند، حضورشان طی سال‌های اخیر در هر ساعت از شبانه‌‌روزِ ترمینال بیشتر به رسمیت شناخته می‌شود. راننده‌ها و شرکت‌های تعاونی بنا به گفتۀ زنانی که سال‌ها در این فضا رفت‌وآمد داشتند، حساسیت جنسیتی بیشتری نسبت به آزارهای جنسی پیدا کرده‌اند و حواسشان به راحتی و امنیت زنان طی مسیرها بیشتر شده است. زنان با هر بار تخطی از نظم فضایی ترمینال، مرزهای گفتمان فرهنگی حضورشان در این فضا را به نفع خودشان جا‌به‌جا می‌‌کنند. تجربۀ زیسته‌ به آن‌ها آموخته که قوانین ترمینال ازلی و ابدی نیستند. این‌ قواعد کروموزوم‌هایی نیستند که از نسل پیشین ترمینال به نسل‌های بعدی آن منتقل شوند؛ بلکه قواعد، با کردارهای خود زنان و البته مردان، سفت و متصلب می‌شوند. آن‌ها طبق زندگی هرروزه‌شان یادگرفته‌اند که اگر «اجرا»یی متفاوت داشته باشند، ترمینال هم پس از دوره‌ای متفاوت می‌شود.


پ.ن: منتشر شده در شمارۀ اول مجلۀ حوالی / حوالی ترمینال