«در ورزشگاه بازیکنان میزباناند و تماشاگران میهمانِ آنها؛ میهمانانی که «ما»ای شکل میدهند از فریاد و همهمه و خشم و لذت و در یک کلام، همراهی؛ اما باشگاهها، موجودات نوبالغ شهرهای امروز، پیوندِ پیچیدهای با زندگیِ شهرنشینان دارند و در آنها «من» اهمیتِ بیشتری دارد تا «ما».»
شمارۀ سوم مجلۀ حوالی با موضوع باشگاه و ورزشگاه در تابستان ۹۸ منتشر شد. جشن انتشار این شمارۀ مجله در هفدهم مردادماه در ویکافۀ خیابان فلسطین با حضور نزدیک به پانصد مخاطب این مجله برگزار شد. در این رویداد احسان عبدیپور داستان «ممّدشاه» را برای اولین بار روایت کرد و پریسا پورطاهریان از تجربهاش در عکاسی ورزشی گفت.
حوالی باشگاه و ورزشگاه هماکنون در کتابفروشیها، کیوسکهای مطبوعاتی و وبسایت مجلۀ حوالی عرضه میشود. همچنین نسخۀ الکترونیکی آن از طریق اپلیکیشنهای کتابخوان طاقچه، فیدیبو و چارخونه در دسترس است.
حوالیِ این شماره از ورزشگاه قائمشهر آغاز میشود. از خانههای همسایۀ این ورزشگاه گفته شده و از خانۀ دیگری در شهری دورتر که در کشاکشِ تبدیلشدن به باشگاه غیررسمی یوگاست. پای صحبتهای ورزشکاران ورزشهای غیررسمی نشسته و کارکردهای غیررسمی ورزشگاههای کابل را هم دیده است. از سکوهای تماشاچیان ورزشگاه زنان و مردان گفته است؛ از جایگاههای مرموزِ «آزادی» و جایگاههای بازیهای بانوان. صدای متفاوتِ جایگاههای ورزشگاه تبریز را نیز شنیده است. در کتابهای تاریخی سابقۀ فحاشی دستهجمعی را جستوجو کرده و در حافظههای تاریخی، زمینخاکیهای دهۀ شصت را. نقش باشگاههای بدنسازی را در زندگیهای امروز رصد کرده و آیندۀ خود را در افق آینههای آنها دیده است.
حوالی باشگاه و ورزشگاه در نیمۀ مرداد تبداری منتشر شده که تبِ هیچ ورزش و مسابقهای داغش نکرده است؛ که با هیاهوی بازیکنان و تماشاگران همراه نشود تا بهتر بتواند روی آنها درنگ کند و عمیق شود.
فهرست مطالب شمارۀ سوم مجلۀ حوالی:
ساناز اسدی: کودکیاش در همسایگی ورزشگاه اصلی شهر گذشته؛ شهر کوچکی که خسته است ولی امیدوار.
حسام حسینزاده: رسیدن به جایگاه تیفوسیها مراتبی دارد و نشستن در آن، آدابی.
- فغان که آینه رخسار من نمیداند
شیما پاکزاد: تصویر دخترخانم جذاب چنان در آینه رسوخ کرده که سخت میتواند کنارش بزند و خودش را ببیند.
مهدی حمیدی: گرمای آتشی را که از زیر خاکستر سکوها زبانه میکشد، حس میکنید؟ به تبریز خوش آمدید.
نگین بنیعامریان: کاغذهای سفید روی میز هستند و منتظر طرح؛ ذهن طراح هم سفید است و خالی از تصویر.
ریحانه یگانه: رینگ بوکس برایش میدان مبارزه با روزمرگی شده است.
- مجمع گلادیاتورهای فستفودی
شهریار دادگر: سالن فوتسال اکسیری است برای جداسازی جنبههای خوب و بد انسان. دکتر جکیل هفتهای یک بار مستر هاید میشود.
شایان دادبین: تنانگاره تصویر ذهنی فرد است از وضعیت ظاهری اندام خود؛ تصویری که برای شایان کدر و محو است و وضعیتی که چندان تعریفی ندارد.
ایمان واقفی: سه دهه پیش، معنای خیابان این نبود. ما فقط در آن بازی میکردیم ولی بدجوری بازیمان داد.
جاوید آرام: مربی یوگایی که هنوز نمیداند در جنگ نرمی که بین خانهاش و باشگاه شکل گرفته، زیر پرچم کدام یک برود.
مهدی سلیمانی: سوار قالی دوازدهمتری خانۀ کودکیاش میشود و تا اسپانیا پرواز میکند؛ قالیای که اولین ورزشگاهش بوده.
البرز زاهدی: خیابان بستر شادیهای پس از پیروزی است، چه برای آنهایی که در خانه بازی را دیدهاند و چه سرریزکنندگان از استادیوم.
مریم صابری: «هوا سرشار از بوی اسب است و غم و اندکی غبطه.»
غنچه قوامی: تماشاگر بازی تکجنسیتی بودن سخت نیست؛ البته بستگی به جنسش دارد.
پریسا بزاز: کارت عضویت باشگاه انقلاب برای پریسای نوجوان و دوستانش چه معنایی داشته؟ الان چه؟
رامین مظهر: استادیوم در دست طالبان دیگر فقط جایی برای ورزش کردن نیست.
زهرا ملوکی: انتخاب کردهاند اینگونه ورزش کنند یا مجبورند؟
محمدحسن جمشیدی: ورزشگاه سنسیرو انگار غدهای بزرگ است بر صورت میلان.
- عوارض توسعۀ همسایگان پای ماست
میلاد شاهی اردکانی: از دست همسایگانشان خسته شده است و نمیخواهد محله را اینطور ببیند. شهرداری از صدور این مجوزهای نسنجیده خسته نمیشود؟
- به هم فحش ندهیم؛ با هم فحش بدهیم
هومن فرزامی: سکوها یکصدا میگویند: «داور، دقت کن!» هومن پی این شکل از فحاشی دستهجمعی را در تاریخ و ادبیات گرفته است.
حبیب دانشور: خانواده و دوستان میگویند مشکل حبیب این است که بازی را زیادی جدی میگیرد؛ نظر پدر تری دین هم دربارۀ تری همین است.
ماهان هیربد: «یه پایان دراماتیک.» فردوسیپور شباهتهای بسیار فوتبال و هنرهای نمایشی را میشناسد.
شمارۀ بعدی مجلۀ حوالی در اوایل پاییز و با موضوع «پل» منتشر خواهد شد.